بخش ۹۲

بس دراز است این حدیث خواجه گو

 تا چه شد احوال آن مرد نکو

 

مبحث حقیقت جان و اثر ان بر جسم بسیار عمیق و طولانی است بهتر انست مجددا به داستان بازرگان و طوطی برگردیم

تا ببینیم احولات او نهایتا به چه سرانجامی رسید

 

*****************************

خواجه اندر آتش و درد و حنین

 صد پراکنده همی‌گفت این چنین

 

بازرگان در اتش درد و ناله های مرگ طوطی سخنانی صدها سخن یاوه و شبیه ان از دهانش خارج میگشت

 

*****************************

گه تناقض گاه ناز و گه نیاز

 گاه سودای حقیقت گه مجاز

 

مانند افراد حواس باخته سخنانش تناقض زیادی داشت گاها از غمزه و شیدایی و گاهی از بیچارگی و نیازمندی خویش میگفت

گاها از نجواهای و رازهای حقیقت و‌گاه حالات مجازی را بر زبان جاری مینمود

 

********************************

مرد غرقه گشته جانی می‌کند

 دست را در هر گیاهی می‌زند

 

حالات پریشانی او مانند مردی بود که گرفتار امواج و اعماق دریا شده باشد لذا برای نجات خویش حتی از گیاهان سست بنیاد کناره ساحل نیز مدد میگیرد

 

********************************

تا کدامش دست گیرد در خطر

 دست و پایی می‌زند از بیم سر

 

تمسک وی به هر گیاه موجود در ساحل بدین امید است که شاید یکی از انان او را از خطر غرق برهاند

و تلاش و تکاپوی وی همه از خوف جان است

 

************************

دوست دارد یار این آشفتگی

 کوشش بیهوده به از خفتگی

 

دستاویزی و تمسک در ان حالات گرفتاری را قلبا دوست دارد زیرا تلاش هر چند غیر اتکا بهتر است از مردن و غرق شدن

 

****************************

آنک او شاهست او بی کار نیست

 ناله از وی طرفه کو بیمار نیست

 

هر انکس لیاقت جایگاه معنایی و بزرگی مادی یابد او مثمرثمر هست و کسی قادر است از اندوه دیگران بکاهد که خود گرفتار علت ها نباشد

 

***********************

بهر این فرمود رحمان ای پسر

 کل یوم هو فی شان ای پسر

 

به همین خاطر حضرت حق در کلام خوبش فرمود هر انسانی هر لحظه در موقعیت جدید ایست که وظایف او متناسب با شان زمانی و اجتماعی او متفاوت میباشد

 

************************************

اندرین ره می‌تراش و می‌خراش

 تا دم آخر دمی فارغ مباش

 

لذا ضرورت دارد که ادمی هر لحظه به زدودن تاریکیها و بعثت روشنایی ها مشغولیت داشته باشد

و تا اخرین لحظه حیات خویش در راستای وظیفه الهی و انسانیش کوتاهی ننماید

 

*****************************

تا دم آخر دمی آخر بود

 که عنایت با تو صاحب‌سر بود

 

لذا تا اخرین لحظات زمان دیگری نیز هست و هر لحظه مقدمه فرصت جدیدی است

و این از عنایت و الطافت با تو که دارای درک و فهم هستی میباشد

 

**********************************

هر چه می‌کوشند اگر مرد و زنست

 گوش و چشم شاه جان بر روزنست

نگاه الهی به منظور عقاب و پاداش به تلاش مبتنی بر شرع مقدس هر فرد مکلف از زن و‌مرد است

مسایل السلوک

انسانها در دایره خلقت عبث و بیهوده افریده نشده اند زن و‌مرد افعالشان در بارگاه عدل الهی بسته به اخلاص و نیت شان است

ان الله سریع الحساب

و خدای مهربان در پاداش و سزای هر کس بسیار دقیق و سریع است

 



تاريخ : یک شنبه 2 خرداد 1395برچسب:انجمن,ادبی/مولانا,سنگان,مثنوی,معنوی, | 14:39 | نويسنده : مولانا سنگان |
صفحه قبل 1 صفحه بعد